محمد رضامحمد رضا، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره

ثبت لحظه های شیرین ما ومحمد رضا

در هم!

1395/1/25 11:47
نویسنده : مادر یک سرباز
259 بازدید
اشتراک گذاری

_خاطره اولین روز چهار دست و پا رفتنت را هیچ وقت فراموش نمی کنم، یک ماه و نیم پیش بود ک ه دفعه متوجه شدیم ک داری چهار دست و پا میری، چقدر ذوق کرده بودیم، عصر رفتیم خانه آقاجون  اینا و همه کلی ذوق کرده بودند. بابا اون روز تهران بود و من دلم میخواست کنارم بود و شیرینی این لحظه را تجربه می کرد

_ عید شده بود، اولین عیدی که تو توی بغلم بودی. امسال خونه تکونی نداشتیم، چون در واقع خونه نداشیم، و چند وقتیه خونه مامان اینا مهمونیم. وسایلمون هم طبقه پایینشون گذاشتیم و منتظریم که توی تهران خونه پیدا بشه و اسباب کشی کنیم. یکی دو روزی از سال ۹۵ گذشته بود که خونه ی بابا مهدی اینا دستتو به میزهاشون می گرفتی و می ایستادی. اوایل سرت می خورد به لبه ی میز ولی کم کم یاد گرفتی سرتو بدی عقب و بایستی

_ تعطیلات عید بود که یه دفعه متوجه شدیم آقا محمد رضا داره از پله ها بالا میره! من از دیدن این صحنه توی پوست خودم نمی گنحیدم، مادر شدن سرشار از حوادث شیرینه

_ از وقتی که خدا تو را به ما داد من و بابا همیشه بهت می گفتیم محمد امام رضا پیش امام رضا واسطه شو ک بریم به پابوسش و  بالاخره  ۱۷ فروردین برای اولین زیارت سه نفره مون عازم مشهد شدیم. با بچه های مهربون  با صفای مدرسه قرآن و چند روزی هم مزاحم دایی احمد و خانواده شون شدیم که خیییلی خوش گذشت. روزهای تهران بودن من رو مطمین می کرد که تصمیم درستی گرفته یم ولی هنوزم ته دلم آشوبی به پاست. تهران با وجود مدرسه قرآن و بچه های نازنینش باز هم شهر غریبه و هر چقدر هم دایی احمد و زن دایی مریم مهربونی کنند، باز هم ما هیچ کسی را جز آنها نداریم

پای تصمیمم ایستاده م، پای عهدی که با پدرت بستم و سختی های این تصمیم را به جون می خرم

ثبت خاطرات تو منو آآآآروم می کنه، چون احساس می کنم فراموش نخواهند شد و برای همیشه میتونم مرورشون کنم

( محمدم الآن هشت ماه سن داره)

 

محمد رضا، باب الجواد امام رضا ( ع)محمد رضا جان و بابا جان در صحن جامع رضوی امام رضا جان

پسندها (1)

نظرات (1)

maloosak
26 فروردین 95 20:18
اميدوارم هميشه شاد باشين و سلامت ممنون خوشحال ميشم به منم سر بزنيد